خوابگاه 104 [قسمت اول]



تازه اولین سال بود میخواستم برم خوابگاه چون روستای خودمون خوابگاه نداشت اون موقع سال اول دبیرستان  بودم
خوابگاه توی یه روستای دیگه بود و مجبور بودم برم اونجا درس بخونم خلاصه بارمونو بستیم و عازم سفر شدیم
شب بود که رسیدم به خوابگاه از همون اول یه ترس عجیبی بهم دست داد تو همین فکرا بودم که یکی از پشت سر
دستش رو گذاشت روی شانم !

ترسیدم برگشتم دیدم یه پیرمرد حدودا 70 ساله بود گفت اینجا چیکار میکنی جوون تو این ساعت
نباید از خوابگاه بیرون باشی اینجا امن نیست گفتم تازه رسیدم از یه روستای دیگه اومدم
پیرمرد گفت دنبال من بیا و آروم شروع به حرکت کرد منم دنبالش رفتم رسیدیم دم در خوابگاه
و رفتیم داخل منو برد داهل و یه تخت بهم داد کلا 5 نفر بیشتر نبودم در حالی که خوابگاه حداقل 100 نفر جا داشت
ازش پرسیدم چرا اینحا اینقدر خلوته گفت خیلی وقته اینحا همین جوری خلوته

بقیه در ادامه مطلب ...

 
ادامه مطلب ...

شهری عجیب که ارواح در آن رفت و آمد دارند!!



یکی از معروف‌ترین شهر‌هایی که گفته می‌شود ارواح و اشباح در آن رفت و آمد دارند شهر قدیمی و متروک تامب استون است که در غرب آمریکا و در ایالت آریزونا قرار دارد. بدون اینکه کسی بخواهد داستان شهر را تعریف کند، خیابان‌ها خود بیانگر تراژدی‌های بسیاری است که در این شهر اتفاق افتاده است.

در ۲۸ اکتبر ۱۸۸۰ فرد وایت که به تازگی به این شهر آمده بود و اولین کلانتر تامب استون به حساب می‌آمد، به طور اتفاقی با گلوله یک پسر کابوی به نام کارلی بیل بروسیس کشته شد. مدتی بود که کلانتر به کارلی بیل که عضو یک گروه خلافکار در این شهر بود مشکوک شده بود و حتی یکی از اعضای گروه را به خاطر خلاف‌های متعدد دستگیر کرده بود.

بقیه در ادامه مطلب ...

 
ادامه مطلب ...

مکانی که به "خانه ارواح" مشهور است!


ارواح، موجوداتی انکار نشدنی در دنیای ماورائی هستند.همانطور که در قرآن نیز به صراحت اعلام شده انسانها پس از مرگشان، در واقع از دنیای مادی به دنیایی دیگر منتقل شده و در انجا ادامه حیات می دهند.
جسم خاکی برای زندگی در این دنیا و روح برای ادامه زندگی در دنیای بعدی است.
حتما شما هم زیاد شنیده اید که برخی خرافه گویان اعتقاد دارند که در مکانهایی خاص موجوداتی ماوراء طبیعی زندگی می کنند.داستانهای قدیمی نیز صحه ایست بر این خرافه ها! اما این گونه خرافه گویی ها نه تنها مختص مردم ایران زمین نبوده که در تمام دنیا وجود دارد.
گفته می شود در منطقه سنت پل، مینه سوتا عمارتی بزرگ وجود دارد که سالهاست خالی از سکنه است.
این خانه بزرگ و رعب انگیز، در سال 1883 ساخته شد و تا سال 1915 مردمانی در ان زندگی می کردند.قضیه از آنجایی شروع شد که خدمتکار مخصوص افراد خانه در یک شب بارانی در یکی از اتاقهای خانه خود را به دار آویخت و پس از آن دیگر آرامشی در این خانه حاکم نشد.ساکنان خانه نیز پس از مدتی از این مکان گریختند و به جایی امن پناه بردند.



بقیه در ادامه مطلب ...

 
ادامه مطلب ...

عروسک اوکیکو




شکی نیست که عروسک ها به نوبه خودشون می توانند ترسناک باشند به خصوص اون چشم های بزرگ و درشت حشره مانندشون کافیه تا معده ادم رو بهم بزنه.اما نظرتون راجع به عروسکی که توسط روح یک دختر تسخیر شده چیه؟عروسک اوکیکو که اسمش رو از اولین صاحبش گرفته تقریبا بزرگه (40 سانت) ، کیمونو پوشیدخ (لباس سنتی ژاپنی ها) و موهاش هم مثل موی انسان رشد می کنند

بقیه در ادامه مطلب ...

 
ادامه مطلب ...

ازدواج ارواح



رواحی که دارای فرکانسی متجانس و نزدیک بهم هستند , در جهان سوم , در یک عشیره روحی زندگی می کنند و تماما نسبت به یکدیگر کشش های عاطفی و قلبی و معنوی فراوانی از نظر هم فرکانس بودن دارند , و در آنجا محبت جزو لاینفک حیات ارواح است.
تمام ارواحی که با افراد زمینی ارتباط برقرار می کنند , در گفتار اولیه , بر محبت کردن افراد نسبت به یکدیگر تاکید دارند , چون محبت در واقع جزئی از وجود روح اعظم کائنات است و ارواح در جهان های روحی با ابراز محبت ( بی دریغ و بدون چشم داشت ) می توانند خود را به مقام بالاتری ترقی دهند.
محبت ارواح در یک عشیره , گاه بین دو نفر (زن و مرد) عمق بیشتری پیدا می کند , یعنی اثرات آن در ذات و وجود روح زن یا مرد روحی رسوخ می کند و نتیجتا این دو نسبت به همدیگر حالت جذب شدگی بیشتری را نسبت به سایرین پیدا می کنند و در نتیجه عمیق تر شدن آن , این کشش های روحی , به نوعی زندگی مشترک و مجاورت یکدیگر می انجامد که در اصطلاح ما زمینی ها , این حالت ها نوعی ازدواج روحی نامیده می شود.

بقیه در ادامه مطلب ...

 
ادامه مطلب ...

خواب زده [قسمت دوم]


برای مطالعه قسمت اول داستان اینجا کلیک کنید

یه شب مث همیشه از خواب بیدار شدم ولی ایندفعه فرق داشت
انگار بودن یکی رو حس میکردم از جام بلند شدم که برم طرف در یهو پشت سرم متوجه یکی شدم
ولی بر نگشتم ببیننم کیه همینجوری راهم رو کشیدم و رفتم طرف در و رفتم تو هال
تو هال که وارد شدم حس کردم دیگه نیست و برگشتم
اره درسته کسی نبود ولی خیلی ترسیده بودم
از اون شب دیگه وقتی تنها بودم تو اون اتاق نمیرفتم
این قضیه تا قسمتی کمکم کرد و از ترسم کم کرد حدودا یه ماه گذشت و هیچ اتفاقی نمی افتاد
و منم خوشحال که همه چی تموم شده ولی درست روز 14 ماه بهمن بود که دوباره همین احساس ها سراقم اومد
ایندفعه ترسم بیشتر بود نمیدونم چرا ولی بیشتر از هر دفعه میترسیدم
یه شب خواب دیدم بین چند تا ادم هستم که خیلی مرموزن همه شون یه شنل سیاه داشتن
درست مثل فیلما بود انگار قرار بود قربانی کنن منو یهو که از خواب بلند شدم
انگاری تو خواب جیغ زده بودم اخه مامان و بابام بالا سرم بودن
ازم پرسیدن چی شده منم واسشون تعریف کردم
گفتن چیزی نیست فقط خواب بوده
ولی این تازه اولش بود از فردا شب خواب های بدتری میدیدم
مثل پرت کردنم از بالای ساختمون بلند یا تیکه تیکه کردن بدنم
خلاصه حسابی حالم خراب بود یه روز مادرم منو برد پیش یه ملا که میگفتن کارش خیلی خوبه
و جن داره و میتونه مشکل منو برطرف کنه
مام از همه جا بیخبر رفتیم
ملا یه چندتا چیز نوشت و گفت یه گوسفند رو قربانی کنین و بندازین یه جای متروکه بدون اینکه ذره ای
از گوشتشو بخورین ماهم این کارو کردیم
خدا شکر جواب داد ولی نه کاملا
یه روز مامانم گفت من میخوام برم خرید بیا با من کمکم کن که وسایل رو بیارم
منم رفتم اتاقم که اماده شه و بیام که بریم
دیدم در اتاقی که میخوره به پشت بوم بازه به سرم زد یهو برم نگاه کنم
منم رفتم تو و رفتم بالا وقتی رسیدم که یهو چشمم افتاد به ...

بقیه داستان در قسمت بعدی

پل




خب ، داستان از این قراره که یک روز یه خانم و اقایی به همراه بچشون داشتند از کلیسا به خانه بر می گشتند و راجع به یه موضوعی هم بحثشون شده بوده.بارون در حال باریدن بوده و مدتی بعد متوجه میشند روی یک پل تقریبا خراب در حال رانندگین وقتی به اواسط پل رسیدند

بقیه در ادامه مطلب ...

 
ادامه مطلب ...

روح راه اهن



این عکس در سانآنتونیو برداشته شده و روح سرگردان خط آهن آنجا را به تصویر کشیده است. در این قسمت از راه آهن، چندین بچه مدرسه ای کشته شده اند. عکاس این تصویر، «اندی و دبی چسنی» هستند. در این عکس یک دختربچه با بدن شفاف را می بینید که یک خرس عروسکی در دستش است.

بلادی مری [مریم خونین]



همان طور که میدانید در پست ماری خونی [مریم خونین] درباره افسانه ماری خوندید و فهمیدید
چطوری با اون ملاقات کنید
ولی ایا تا به حال فکر کردید اصلا ماری چه کسی بوده و چرا به این شکل در امده ؟
برای پی بردن به این موضوع به ادامه مطلب بروید

 
ادامه مطلب ...

نقاشی مرد نگران



25 سال بود که تابلوی نقاشی یک مرد مضطرب در انباری خانه مادر بزرگ «شان رابینسون» خاک می‌خورد تا اینکه پس از مرگ مادربزرگ‌، شان آن را به ارث برد. مادربزرگ همیشه به شان می‌گفت که شخصیت نقاشی یک شیطان است و نقاش از خون خود برای کشیدن آن استفاده کرده و پس از کشیدن تابلو، خودش را کشته است. او ادعا می‌کرد که وقتی تابلو به دیوار خانه‌اش آویزان بود، صدای گریه را می‌شنیده و سایه مردی را در خانه‌اش می‌دیده و برای همین تابلو را به انباری برد و دیگر هیچ‌وقت آن را بیرون نیاورده است. رابینسون ادعا می‌کرد به محض اینکه نقاشی را به خانه‌اش برد، اتفاق‌هایی دقیقاً شبیه آنچه مادربزرگش تعریف کرده بود شروع به رخ دادن کرد. پسر شان بدون دلیل از پله‌ها می‌افتاد. یک نفر موهای دخترش را از پشت سر می‌کشید و آنها سایه مردی را در خانه می‌دیدند و صدای گریه می‌شنیدند. شان دوربینی در خانه‌اش نصب کرد تا همه وقایع را فیلمبرداری کند. فیلم این دوربین که در اینترنت منتشر شده است باز و بسته شدن درها بلند شدن دود به هوا و حتی افتادن تابلو نقاشی از روی دیوار را نشان می‌دهد پس از همه این اتفاق‌های عجیب طولی نکشید که شان هم مثل مادربزرگش تابلوی نقاشی را به زیرزمین برد تا از همه این حوادث در امان باشد.