پل




خب ، داستان از این قراره که یک روز یه خانم و اقایی به همراه بچشون داشتند از کلیسا به خانه بر می گشتند و راجع به یه موضوعی هم بحثشون شده بوده.بارون در حال باریدن بوده و مدتی بعد متوجه میشند روی یک پل تقریبا خراب در حال رانندگین وقتی به اواسط پل رسیدند

بقیه در ادامه مطلب ...

  
جایی که پل خراب شده بود و اب بالا امده بود انها متوجه شدند که رودخانه عمیق تر از اون چیزیه که فکر می کردند پس تصمیم گرفتند از ماشین پیاده شن و کمک بخوان.اما خب بچشون رو توی ماشین گذاشتند چون قصد نداشتند زیاد از ماشین دورشن.یک لحظه صدای گریه بچه رو شنیدند و وقتی برگشتند متوجه شدند که آب بچشون رو برده.این داستان میگه که اگر از روی این پل که حالا بازسازی شده عبور کنید هنوز هم می تونید صدای گریه بچه رو بشنوید.

اینم یه عکس کمتر دیده شده از اون پل


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد