تیاناک (Tiyanak)



تیاناک طبق افسانه‌های فیلیپینی، به شکل یک کودک ظاهر می‌شود. او اغلب به شکل یک نوزاد تازه ‌متولدشده درمی‌آید و در مکان‌هایی مانند جنگل‌ها گریه سر می‌دهد تا توجه مسافران از همه‌جا بی‌خبر را به خود جلب کند. وقتی قربانی، بچه را برمی‌دارد، تیاناک به شکل واقعی خود درمی‌آید و به او حمله می‌کند. تیاناک، علاوه بر زخمی کردن قربانیانش، علاقه دارد مسافران را گمراه کند و کودکان را بدزدد. عدّه‌ای می‌گویند تیاناک، روح کودکی است که مادرش پیش از تولد او مرده است. این نوزاد در خاک متولد شده و به همین دلیل به این شکل درآمده است.

روح دیک تورپین




دیک تورپین :

می گویند روح دیک تورپین یکی از مشهورترین ارواح سرگردان در جاده ها بخش های وسیعی از جاده لندن به اسکاتلند را به تسخیر خود در آورده است. دیک تورپین جانی و تبه کار بیرحمی بود که نهایتا در سال 1739 دستگیر و به جرم سرقت احشام در یوک انگلستان به دار مجازات آویخته شد.

صدها گزارش از مشاهده روح دیک تورپین عمدتا در جاده های داخلی انگلستان ثبت شده است . در بزرگراه آ یک , یک شبح اسب سوار دائما در برابر رانندگان پدیدار می شود. می گویند روح تورپین منطقه میان هینکلی و نانیتون را در میدلندز به تسخیر خود در آورده . این روح معمولا با چهره ای پوشیده در نزدیکی دهکده وتون پدیدار می گردد. پرونده های تاریخی نشان می دهد که تورپین زمانی از این دهکده وتون پدیدار می گردد. پرونده های تاری خی نشان می دهد که تورپین زمانی این دهکده را به عنوان مخفی گاه خود استفاده می کرده روح مذکور همچنید در جاده آ یازده ما بین لندن و نورویچ دیده شده که سور بر یک اسب سیاه چهار نعل می تازد و این درحالی است که کمر زنی را گرفته و زن دارد جیغ می کشد. تورپین به هنگام حیاتش یک زن بیوه ثروتمند را به دام انداخت و آن قدر او را شکنجه کرد تا محل اختفای جواهرات خود را به وی بگوید. تورپین سپس این زن را با طناب به اسب خود بست و روی زمین کشید تا جان سپرد.

بقیه در ادامه مطلب ...

 
ادامه مطلب ...

نقاشی هلندی سرگردان


نقاشی هلندی سرگردان، اثر آلبرت پینکهام رایدر، حدود ۱۸۸۷ (موزه هنر آمریکایی اسمیتسونین)

هلندی سرگردان یا هلندی پرنده (به انگلیسی: Flying Dutchman) افسانه‌ای است غربی مربوط به یک کشتی ارواح که دچار طلسمی شیطانی است که باعث می‌شود که این کشتی برای همیشه در دریاها سرگردان باشد و هیچ‌گاه لنگر نیندازد. در این داستان عبارت «هلندی سرگردان» هم نام کشتی است و هم نام ناخدای آن.
پیشینه

پیشینه این افسانه به داستان‌های عامیانه دریانوردان در سده هفدهم میلادی بازمی‌گردد. قدیمی‌ترین نسخه نوشتاری این داستان مربوط به اواخر سده هیجدهم است.

برخی منابع ناخدا برنارد فوکه، از ناخداهای هلندی سده هفده را الگوی این داستان خرافی دریانوردان دانسته‌اند. برنارد فوکه به خاطر سرعت زیاد در سفرهای دریایی‌اش از هلند به جاوه معروف شده‌بود و دریانوردان شایعه کرده‌بودند که او «با شیطان همدست شده‌است.»

نخستین شکل چاپ‌شده این داستان در مه ۱۸۲۱ در مجله بلک‌وود ادینبورو منتشر شد که در آن محل داستان در دماغه امید نیک قرار داشت. در این داستان ناخدای هلندی سرگردان سفارش‌هایی مربوط به افرادی که مدت‌ها است مرده‌اند را به کشتی‌های دیگر پیشنهاد می‌کند و هر کشتی که ملوانانش این سفارش‌ها را بپذیرند به بدبختی دچار خواهد شد.

دختر زیبایی که یک روح سرکش شد!!



همیشه داستان های زیادی در مورد دیده شدن ارواح و یا شنیدن صداهای عجیب و غریب از خانه هایی که در آنها اتفاق بدی رخ داده است و صاحبانشان کشته شده اند، به گوش می رسد اما صحت بیشتر این موارد به اثبات نرسیده است. در تمام دنیا داستان ها و افسانه های بسیاری در مورد ارواح شنیده می شود که بخشی از تاریخ کشورها را تشکیل می دهند.
در دنیا عده زیادی وجود دارند که بی رحمانه و بی گناه کشته شده اند و مردم بر اساس باورهای عامیانه فکر می کنند که روح این افراد در آرامش نیست و برای گرفتن انتقام و اجرای عدالت در اطراف محل مرگشان پرسه می زنند. افرادی که در زمینه ماوراء الطبیعه تحقیق می کنند معتقدند که اثبات یا رد چنین مسائلی نیازمند تحقیقات بسیار است.
یکی از داستان های ارواح که نسل به نسل و بیش از ۴قرن است، در مکزیک نقل می شود افسانه زن نالان است. داستان زنی است که در نیمه های شب با ناله و شیون گریه کرده و دائم فرزندانش را صدا می زند؛ «کودکانم، کودکان بی گناه من». ادعا می شود ناله های این زن آن قدر بلند و جانسوز است که تقریبا در تمام شهر شنیده می شود. بعضی از مردم ادعا می کنند که حتی روح این زن را دیده اند که لباسی کهنه و پاره به تن دارد و روی آن لکه های خون دیده می شود.


بقیه در ادامه مطلب ...

 
ادامه مطلب ...

خواب زده [قسمت سوم]

برای مطالعه قسمت های قبلی اینجا کلیک کنید

یهو چشمم افتاد به یه جسد درجا میخکوب بودم تا چند دقیقه یهو به خودم اومدم و
سریع اومدم بیرون از خونه و با ترس به مامانم گفتم بالا یه جسده مامانم رفت نگاه کرد
ولی وقتی برگشت چندتا تیکه لباس اورد و گفت اونجا فقط همین بوده و چیزی نیست
ولی من مطمئن بودم که چی دیدم
رفتیم بازار و برگشتیم منم سریع رفتم پای لپ تاپ و تو اینترنت
سرچ کردم احضار جن یه نفر رو پیدا کردم که که ادعا میکرد میتونه
احضار کنه و جنگیری کنه شمارش رو برداشتم و بهش زنگ زدم گوشی رو برداشت
بعد از سلام کردن بهش قضیه رو توضیح دادم
اونم گفت صد در صد جنه ولی مسلمون نیست و میخواد اذیتت کنه بهش گفتم
چطوری جنه منو پیدا کرده گفت یه نفر طلسمت کرده گفتم الان باید چیکار کنم ؟
گفت طلسم شکن لازمه گفتم از کجا گیر بیارم
گفت پنجشنبه ساعت 1 بعد ظهر بیا به مکانی که میگم
از اون روز تا پنجشنبه فک میکردم این جا که میگه چطوریه حتما ترسناکه و این چیزا
روز پنجشنبه شد و منم رفتم سر قرار وقتی وارد اون خونه شدم اصلا جای ترسناکی به نظر نمیرسید
رفتم داخل و با یه لحن خاص گفت خوش اومدی اقای جن زده
من اول نگاه کردم بعد یه خنده ساده کردم و رفتم تو اتاق اونجا زیاد بزرگ نبود یه اتاق کوچیک که کفش
فرش نبود و یه ستاره کشیده بودن گفت بشین تا چند دقیقه دیگه میفهمی
نشست وسط گود و یه کتاب گرفت دستش و شروع کرد به زمزمه کردن یه سری کلمات
عجیب من داشتم کم کم میترسیدم ...

بقیه داستان در قسمت بعد

داستان بنده شیطان


یمه شب یکی از روزهای ماه ژولای بود ابرها جلوی ماه رو گرفته بودند
و زوزه های گرگها از دور بگوش میرسید قبرستان سنتیگو مه آلود بود
آلفرد نگهبان قبرستان در حالی که با یک دستش فانوسی را گرفته بود و
با دست دیگر قلاده سگش را به‌آرامی جلوی اتاقکش قدم میزد.
چهرش گرفته و تا حدودی عصبی بود با نگاهی تهدید آمیز به قبری که روبرویش بود
نگاه کرد و با صدایی لرزان گفت: . . .

بقیه در ادامه مطلب ...

ادامه مطلب ...

افسانه شبح بوتادون



داستان شبح بوتادونکشیش راندول و روح بوتادون افسانه ای است که اغلب اهالی شهر کرتی ان را در خردسالی شنیده اند از دفترچه خاطرات این روحانی اندیشمند که در یک مدرسه ادبیات تدریس می کرده و نیز در یک درمانگاه محلی فعالیت داشته دریافته اند که در سال 1665 در دهکده ما شیوع پیدا کرد ودر مدرسه ما هم بسیاری مبتلا شدند و جان باختند یکی از افرادی که به این مرض دچار شد جان الیوت پسر بزرگ ووارث الیوت مالک تربورسی بود که جان پسر فوق العاده ای بود وشانزده سال بیشتر نداشت و به خاطر علاقه ای که به او داشتم پذیرفتم که موعظه ای در مراسم تدفین وی داشته باشم

بقیه در ادامه مطلب ...


 
ادامه مطلب ...

اسباب خانه ها در تسخیر ارواح



ساعت های متوقف شده:
گزارش های بسیاری از ساعت های بزرگ و کوچک وجود دارد که پس از مرگ صاحبانشان , از کار باز می ایستند . یک نمونه از این موارد , ماجرای ساعت پدربزرگ در ((مینی پک )) کانادا است . این پیرمرد در پی یک بیماری قلبی , در 72 سالگی درگدشت . خانواده پیر مرد به حدی گرفتار مسایل خود بودند که یادشان رفت ساعت محبوب وی را که درست در لحظه مرگ وی متوقف شده بود , بیابند و آن را کوک بکنند. یک سال بعد درست در همن لحظه ای که کوچکترین دختر پیرمرد پسری را بدنیا آورد , ساعت از کار افتاده وی خود به خود آغاز به کار کرد. گفته می شود قطار اشباح تشیع جنازه لینکلن , رئیس جمهور اسبق آمریکا نیز به محض پدیدار شدن سبب از کار افتادن تمامی ساعت ها در اطراف خویش می شود.

بقیه در ادامه مطلب ...
 
ادامه مطلب ...

معروف ترین مکان های ارواح!




خانه کشیش بارلی
در این قسمت می‌خواهیم همراه با شما توری گردشی به مرموزترین و وحشتناک‌ترین مکان‌های ارواح دنیا داشته باشیم و شما را با معروف‌ترین آنها آشنا سازیم

مردم انگلیس اغلب با خانه‌های ارواح، عمارت‌ها و قصرهای تسخیر شده آشنایی زیادی دارند ولی در این کشور (خانه کشیش بارلی) یکی از پرروح‌ترین خانه‌ها است و روایات و داستان‌های بسیار زیادی برای اثبات این مدعا در دست می‌باشد

این خانه در سال 1863 در کنار کلیسای بارلی بنا شد تا جناب کشیش‌(هنری بول) در آن سکنی گزیند. این بنا سالها محل طغیان روح‌های سرکش بوده و اتفاقات عجیبی همچون حرکت کردن خودبه‌خود اشیا، بوهای عجیب، نقاط سرد در قسمت‌های مختلف خانه، صدای تاخت و تاز اسب‌ها و تجسم اشباح در آن رخ میداد. حتی بعد از این‌که این خانه در سال1939 ‌ طعمه حریق گشته و ویران شد و عکس‌های بسیاری نیز از ویرانه‌های آن گرفته شد، باز هم کلیسای مجاور آن محل بروز این اتفاقات شد. کاپیتان دبلیو. اچ. گرکسون یکی از ساکنان این خانه می‌نویسد: بارها او و خانواده‌اش روح یک پرستار بچه که سرگردان به این طرف و آن طرف می‌رفته است را دیده‌اند. بعد از این‌که این پرستار را چند بار در کنار یکی از پنجره‌های خانه دیدند، آن پنجره را با آجر پوشاندند تا دیگر او را نبینند. گرکسون در خاطرات خود می‌نویسد(شاید آن آتش‌سوزی مصیبت‌بار تاثیری ناراحت کننده داشته است زیرا در طول آن شب چند نفر گفتند مرا به همراه دو غریبه که یکی خانمی ملبس به شنلی خاکستری رنگ و دیگری جنتلمن با سر طاس و کت بلند مشکی بودند، دیده‌اند. چند تا از وحشت‌انگیزترین اتفاقات این خانه که مو را برتن انسان راست می‌کند برای (ماریان)، همسر کشیش(لیونل فویستر) که از تاریخ 30 اکتبر 1930 به این خانه نقل مکان نمودند افتاده است. یکی از ارواح این خانه سعی می‌کرد با ماریان ارتباط برقرار نماید و این کار را با روش عجیبی انجام می‌داد. او بر روی دیوارهای خانه نامه می‌نوشت عکس‌های این نوشته‌ها هنوز هم در دست است و در مرکز مطالعات ماوراءالطبیعه نگهداری می‌شوند. یکی از این عکس‌های شگفت‌آور آجری را نشان می‌دهد که در هوا شناور است در عکس دیگری چیزی روبان مانند در هوا معلق می‌باشد و همچنین هیئت‌های مه‌آلود اشباح. هنوز هم افراد بسیاری می‌گویند که در زمین‌های برجای مانده از خانه کشیش بارلی روح دیده و از آن عکس ‌گرفته‌اند. در جولای سال 2000 عکسی توسط یکی از گردشگران گرفته شد که هاله‌ای کروی و اسرارآمیز که به آن (اورب) می‌گویند در آن به‌طور واضحی مشخص است.

بقیه در ادامه مطلب ...

 
ادامه مطلب ...

ارواح جنگل سیاه

معمای حل نشده

ارواح جنگل سیاه
«ارواح جنگل سیاه » به عنوان یکی از قوی ترین و غیر قابل توضیح ترین داستان های تسخیر ارواح به ثبت رسیده است . وقتی( استیولی) و همسرش (بت)خانه چوبی بزرگی در جنگل سیاه در کلرادوی شمالی در سال 1991 پیدا کردند بلا فاصله آن را پسندیده و اجاره کردند و یک سال بعد آن را خریدند. چند هفته پس از امضاء قرار دادفروش اتفاق عجیبی در خانه برایشان روی داد . لامپ ها و وسایل برقی خانه بی ذلیل خاموش و روشن می شدند و گاهی صداهایی می شنیدند گویی افرادی روی بام می دوند!شب ها به وضوح صدای نواختن ارکستر و به هم خوردن زنجیر به گوش می رسید پسر هایشان می گفتند سایه ها و نور هایی در اتاق هایشان می دیدند.

بقیه داستان در ادامه مطلب ...

 
ادامه مطلب ...