خواب زده [قسمت سوم]

برای مطالعه قسمت های قبلی اینجا کلیک کنید

یهو چشمم افتاد به یه جسد درجا میخکوب بودم تا چند دقیقه یهو به خودم اومدم و
سریع اومدم بیرون از خونه و با ترس به مامانم گفتم بالا یه جسده مامانم رفت نگاه کرد
ولی وقتی برگشت چندتا تیکه لباس اورد و گفت اونجا فقط همین بوده و چیزی نیست
ولی من مطمئن بودم که چی دیدم
رفتیم بازار و برگشتیم منم سریع رفتم پای لپ تاپ و تو اینترنت
سرچ کردم احضار جن یه نفر رو پیدا کردم که که ادعا میکرد میتونه
احضار کنه و جنگیری کنه شمارش رو برداشتم و بهش زنگ زدم گوشی رو برداشت
بعد از سلام کردن بهش قضیه رو توضیح دادم
اونم گفت صد در صد جنه ولی مسلمون نیست و میخواد اذیتت کنه بهش گفتم
چطوری جنه منو پیدا کرده گفت یه نفر طلسمت کرده گفتم الان باید چیکار کنم ؟
گفت طلسم شکن لازمه گفتم از کجا گیر بیارم
گفت پنجشنبه ساعت 1 بعد ظهر بیا به مکانی که میگم
از اون روز تا پنجشنبه فک میکردم این جا که میگه چطوریه حتما ترسناکه و این چیزا
روز پنجشنبه شد و منم رفتم سر قرار وقتی وارد اون خونه شدم اصلا جای ترسناکی به نظر نمیرسید
رفتم داخل و با یه لحن خاص گفت خوش اومدی اقای جن زده
من اول نگاه کردم بعد یه خنده ساده کردم و رفتم تو اتاق اونجا زیاد بزرگ نبود یه اتاق کوچیک که کفش
فرش نبود و یه ستاره کشیده بودن گفت بشین تا چند دقیقه دیگه میفهمی
نشست وسط گود و یه کتاب گرفت دستش و شروع کرد به زمزمه کردن یه سری کلمات
عجیب من داشتم کم کم میترسیدم ...

بقیه داستان در قسمت بعد