پل




خب ، داستان از این قراره که یک روز یه خانم و اقایی به همراه بچشون داشتند از کلیسا به خانه بر می گشتند و راجع به یه موضوعی هم بحثشون شده بوده.بارون در حال باریدن بوده و مدتی بعد متوجه میشند روی یک پل تقریبا خراب در حال رانندگین وقتی به اواسط پل رسیدند

بقیه در ادامه مطلب ...

 
ادامه مطلب ...

نقاشی مرد نگران



25 سال بود که تابلوی نقاشی یک مرد مضطرب در انباری خانه مادر بزرگ «شان رابینسون» خاک می‌خورد تا اینکه پس از مرگ مادربزرگ‌، شان آن را به ارث برد. مادربزرگ همیشه به شان می‌گفت که شخصیت نقاشی یک شیطان است و نقاش از خون خود برای کشیدن آن استفاده کرده و پس از کشیدن تابلو، خودش را کشته است. او ادعا می‌کرد که وقتی تابلو به دیوار خانه‌اش آویزان بود، صدای گریه را می‌شنیده و سایه مردی را در خانه‌اش می‌دیده و برای همین تابلو را به انباری برد و دیگر هیچ‌وقت آن را بیرون نیاورده است. رابینسون ادعا می‌کرد به محض اینکه نقاشی را به خانه‌اش برد، اتفاق‌هایی دقیقاً شبیه آنچه مادربزرگش تعریف کرده بود شروع به رخ دادن کرد. پسر شان بدون دلیل از پله‌ها می‌افتاد. یک نفر موهای دخترش را از پشت سر می‌کشید و آنها سایه مردی را در خانه می‌دیدند و صدای گریه می‌شنیدند. شان دوربینی در خانه‌اش نصب کرد تا همه وقایع را فیلمبرداری کند. فیلم این دوربین که در اینترنت منتشر شده است باز و بسته شدن درها بلند شدن دود به هوا و حتی افتادن تابلو نقاشی از روی دیوار را نشان می‌دهد پس از همه این اتفاق‌های عجیب طولی نکشید که شان هم مثل مادربزرگش تابلوی نقاشی را به زیرزمین برد تا از همه این حوادث در امان باشد.

لباس عروس تسخیر شده




خانواده طبقه متوسط دل بست الیس باکر پدر آنا، اجازه ازدواج به آنها نداد و دستور داد تا پسر جوان را از محل زندگیاش در پنسیلوانیا بیرون کنند و دخترش را هم برای تنبیه به کارگاه نخریسی فرستاد، آنا آنقدر از دست پدرش عصبانی و ناراحت شد که تا آخر عمر با هیچ مرد دیگری ازدواج نکرد و سال 1914 در تنهایی از دنیا رفت. پیش از اینکه پدر آنا، با ازدواج آنها مخالفت کند. دختر جوان به خیال اینکه به زودی ازدواج خواهد کرد.


بقیه در ادامه مطلب ...


  ادامه مطلب ...

نقاشی دردسر ساز


نقاشی دست ها مانع او می شوند



سال 2000، در جراحی اینترنتی «ایبی» فرد ناشناسی یک تابلوی نقاشی اثر هنرمندی به نام «بیل استانهام» را به حراج گذاشت. نام این تابلو «دستها مانع او میشوند» بود. ادعا میشود که این تابلوی نقاشی یکی از روح زده ترین اثرهای هنری جهان به شمار میرود.

بقیه در ادامه مطلب ...

 
ادامه مطلب ...

مشهورترین تصاویر اشباح

در این پست قصد داریم مشهور ترین تصاویر اشباح را که صحت آنها تایید شده است براتان قرار دهیم

برای دیدن به ادامه مطلب بروید

  
ادامه مطلب ...

عروسک چاکی



همزاد انابل عروسک چاکی
ایا فقط عروسک انابل روح زده بود ؟؟؟
اگر فکر میکنید که آنابل تنها عروسک تسخیر شده است سخت در اشتباهید . در این پست شما رو با عروسکی اشنا میکنم که شباهت بسیار زیادی به انابل دارد و مجموعه فیلم های عروسک شیطانی برگرفته از این جریان میباشد ....

بقیه در ادامه مطلب ...

 
ادامه مطلب ...

باورهای ترسناک درباره ی چند مکان مشهور


باورهای ترسناک درباره ی چند مکان مشهور در سراسر جهان مکان هایی وجود دارند که به دلیل تاریخچه ی شوم و تاریکشان شهرت یافته اند. مکان های ترسناک؛ مکان هایی که در آن ها، ارواح مردگان، هم چنان در جهان فانی جولان می دهند و ترسناک تر از این، جاهایی هستند که توسط اشباح غیرانسانی تسخیر شده اند.

در اینجا به برخی از این افسانه های ترسناک پرداخته ایم.

بقیه در ادامه مطلب ...

 
ادامه مطلب ...

ارواح آلکاترا [قسمت1]




هر روز به هنگام غروب آفتاب، وقتی آخرین قایق توریستی، مسافران خود را از این پایگاه دورافتاده و بادگیر می‌برد، یک نفر تنها در جزیره جا می‌ماند. او نگهبان شب آلکاتراز است. «گریگوری جانسون» در زیر نور چراغ قوه خود جای جای این زندان دلگیر که زمانی محل نگهداری بدذات‌ترین جنایتکاران و قاتلین بوده است را درمی‌نوردد. او در حالی که نور را به سوی در نیمه باز سلول انفرادی می‌اندازد می‌گوید: «هی آن صدای چیه؟» مکثی می‌کند و شانه‌هایش را در برابر یکی دیگر از اسرای آلکاتراز بالا می‌اندازد و زیرلب می‌گوید: «مرد فکرش را هم نکن که یک شب بدون اسلحه بیرون بیایی.» تا هنگام سپیده‌دم که اولین قایق توریستی به جزیره می‌آید، مرد در «جزیره شیطانی» آمریکا با توهمات و ترس‌های خود دست و پنجه نرم می‌کند. سال‌ها پیش آلکاتراز آخرین ایستگاه زندگی 1576 قاتل و جنایتکار و معروف‌ترین کلاه‌برداران آمریکا بود. این پایگاه که به «صخره» معروف بود به خاطر سلول‌های تنگ و تاریک و دیسیپلین سختش معروف بود. بعد از این‌که در سال 1963 این زندان بسته شد، باز هم آلکاتراز مامن زندانیان بیچاره خود ماند. مردانی که زمانی در آن جا به زنجیر کشیده شده بودند. با این‌که دیگر هیچ زندانی‌ای در آن نیست ولی هنوز هم حس غریبی در آن موج می‌زند. حسی توام با دلهره و وحشت. طوری که هیچ‌گاه به ویژه در هنگام شب انسان در آن جزیره احساس آرامش نمی‌کند. بعضی‌ها معتقدند این احساس غریب به خاطر وجود ارواح کسانی است که در آن زندان مرده‌اند. آیا این حرف صحت دارد؟

نظر شما چیست ؟

خواب زده [قسمت اول]


ساعت حدودا 3 نصف شب بود
که یهو از خواب پریدم این اولین باری نبود که این خواب رو میدیدم
ولی هر دفعه که بلند میشدم چیزی یادم نمی اومد
از جام بلند شدم و تو اشپزخونه رفتم یه لیوان اب سرد از پارچ ریختم و دوباره رفتم بخوابم
ولی وقتی وارد اتاق شدم با کمال تعجب دیدم یه پیر مرد روی تخت خوابیده
قیافه معصومی داشت اصلا اون لحظه به ذهنم نرسید این کیه یا از کجا اومده
گفتم پایین تخت خوابیدم
صبح شد حدودای ساعت 9 که بیدار شدم
وقتی بلند شدم یهو یاد اون پیر مرد افتادم
که دیدم نیست یکمی فکر کردم گفتم حتما توهمی چیزی بوده
خلاصه یه چند هفته گذشت تا اینکه مث همون قضیه اتفاق افتاد
ایندفعه رفتم تو اینترنت و گشتم تا شاید چیزی درباره توهم بعد خواب پیدا کنم
ولی چیزی پیدا نکردم تو یه چندتا فروم {انجمن} ماورای طبیعی عضو شدم
و قضیه رو تعریف کردم هر کدومشون یه چی گفتم
یکی گفت جنه داره باهات شوخی میکنه
یکی گفت توهم و ....
خلاصه این قضایا ادامه داشت تا یه شب که ...

منتظر قسمت دوم باشید

منبع : www.adr-naline.ml