مثل همیشه درباره ارواح داستان های زیادی هست اینبار سراغ مزرعه متروکه اقای واتسون میریم
این مزرعه توسط شخصی [نامشخص] نفرین شده است زیرا گفته میشود طبق افسانه ها
بقیه در ادامه مطلب ...
رفتم برم ببینم کیه قیافه آدمه مشخص نبود چون پشت به من وایستاده بود
رفتم جلو تر و از پشت بهش نزدیک شدم و سلام کردم
اول هیچ عکس العملی از خودش نشون نداد دوباره سلام کردم بازم هیچ کاری نکرد
ایندفعه گفتم شمام تازه اومدین
که برگشت و گفت نه من خیلی وقته اینجام
وقتی چشمام بهش افتاد دیدم یه ادمه با یه کارد توی شکمش قیافه ترسناک
و کلی خون روی پیرن زبونم بند اومده بود
پا به فرار گذاشتم و برگشتم تو خوابگاه
دیگه داشتم به خودم فحش میدادم که چه غلطی کردم اومدم اینجا و اصلا درس نمیخوندم بهتر بود این حرفا
ولی بدجوری قلبم میزد از یه طرف این کیه ادمه ؟ جنه ؟ روحه ؟
مونده بودم وقتی هوا روشن شد مستخدم مدرسه اومد همون پیرمرده اومد تو خوابگاه
من صداشو شنیدم سریع رفتم پیشش و قضیه رو بهش گفتم
دیدم داره میخنده بهش گفتم چیه به خدا راس میگم
گفت روز اول یادته گفتم میفهمی چرا دوست ندارن اینجا باشن
گفتم اره
گفتم خوب بخاطر همون روحه دیگه
گفتم روح !؟
گفت اره چند ساله اینجاست بخاطر همین میگن شب از خوابگاه بیرون نرین
من اون روز سر کلاس همش به فکر همین قضیه بودم
اصن این روح واسه چی باید اینجا باشه چرا این مدرسه چه اتفاقی واسش افتاده
اخرش به این نتیجه رسیدم احتمالا با یه لحن خیلی وحشتناکی کشته شده
چون از قدیم هر جا میخوندم بخاطر همین روح ها سرگردان میشدن
ولی نکته مهم اینجا بود که چرا این اتفاق افتاده کی اونو کشته ؟
اون روز یه دوست خوب پیدا کرده بودم ما صداش میکردیم سدیدی ولی اسم کوچیکش محمد بود
داستان رو واسش تعریف کردم از اونجایی که اونم عشق هیجان داشت با من همراه شد تا بفهمیم قضیه چیه
شب که شد قرار شد دو نفری با هم بریم لب ابخوری تا بفهمیم قضیه چیه ...
بقیه در قسمت بعدی ...
نقاشی هلندی سرگردان، اثر آلبرت پینکهام رایدر، حدود ۱۸۸۷ (موزه هنر آمریکایی اسمیتسونین)
هلندی سرگردان یا هلندی پرنده (به انگلیسی: Flying Dutchman) افسانهای است غربی مربوط به یک کشتی ارواح که دچار طلسمی شیطانی است که باعث میشود که این کشتی برای همیشه در دریاها سرگردان باشد و هیچگاه لنگر نیندازد. در این داستان عبارت «هلندی سرگردان» هم نام کشتی است و هم نام ناخدای آن.
پیشینه
پیشینه این افسانه به داستانهای عامیانه دریانوردان در سده هفدهم میلادی بازمیگردد. قدیمیترین نسخه نوشتاری این داستان مربوط به اواخر سده هیجدهم است.
برخی منابع ناخدا برنارد فوکه، از ناخداهای هلندی سده هفده را الگوی این داستان خرافی دریانوردان دانستهاند. برنارد فوکه به خاطر سرعت زیاد در سفرهای دریاییاش از هلند به جاوه معروف شدهبود و دریانوردان شایعه کردهبودند که او «با شیطان همدست شدهاست.»
نخستین شکل چاپشده این داستان در مه ۱۸۲۱ در مجله بلکوود ادینبورو منتشر شد که در آن محل داستان در دماغه امید نیک قرار داشت. در این داستان ناخدای هلندی سرگردان سفارشهایی مربوط به افرادی که مدتها است مردهاند را به کشتیهای دیگر پیشنهاد میکند و هر کشتی که ملوانانش این سفارشها را بپذیرند به بدبختی دچار خواهد شد.