توضیحاتی در مورد گوی بینی




قدمت گوی بینی به هزاران سال میرسد ولی  منشا و مبدا این هنر که یکی از بهترین روشهای رسوخ و ارتباط با ضمیر ناخواداگاه ما میبشد معلوم نیست .
 
استفاده از گوی بلورین جهت دیدن وقایع هرچند جز بهترین و جذاب ترین روشهاست ولی تنها روش برای بیدار کردن روشن بینی نیست و میتوان از ادوات دیگر مانند کاسه ای آب و یا حتی جوهر خودنویس و آینه هم استفاده کرد تا به نتیجه مطلوب رسید.عمده تحریف موجود در میان عقاید مردم این است که فکر میکنند که خود گوی کریستالی است که خاصیت جادویی دارد و بخاطر همین است که فردی که گوی بینی میکند موفق میشود وقایع را دراین گوی ببیند که کاملا نادرست بوده و در واقع این شفافیت و خاصیت انعکاسی فوق العاده این وسیله است که به گوی کیفیت فوق العاده جهت انجام همچین اموری را  میدهد.

بقیه در ادامه مطلب ...
 
ادامه مطلب ...

افسانه های شهری ترسناک درباره آینه !




چه کسی تاکنون یک یا دو تا از این داستان های ترسناک شهری را نشنیده است؟ هر افسانه ای، می تواند کمی حقیقت را درون خود داشته باشد. حتّی اگر نمی توانید یک افسانه را به طور کامل باور کنید، آن را خوانده و امتحان کنید، و دقّت کنید که آیا موهای بدنتان سیخ نمی شود. برخی از افسانه های شهری پشت درهای بسته و جلوی آینه ها و در تاریکی کامل ساخته شده اند.

بقیه در ادامه مطلب ...

 
ادامه مطلب ...

روش ها و جلسات ارتباط با ارواح




نوشتن غیر ارادی (دست نویسی اتوماتیک , کتابت):
نوشتن غیر ارادی نوعی از نوشتن است که فرد در حالتی ناهشیارانه یا نیمه هشیارانه اقدارم به آن میکند. این پدیده خارق العاده که در قرن نوزدهم از سوی برگزار کنندگان حلسات ارتباط با ارواح (احضار ارواح) مورد استفاده قرار می گرفت , بعدها مورد توجه و استفاده محققان فراروانشناسی واقع شد. در این فرایند , یک مدیوم بعد از ورود به یک وضعیت شبه خلسه , قلمی را در دست میگیرد و سپس به آرامی و به صورت غیر ارادی , عمل نوشتن بر روی کاغذ آغاز میشود. پیام های نوشته شده به سیک بیانی فرد انتقال دهنده پیام , آشکار می گردد. متیو مانینگ پیام هایی را به زبان های گوناگون از جمله فرانسوی , آلمانی , ایتالیایی , یونانی , لاتینی , روسی , عربی و بعضا قرون وسطایی از طریق نوشتن غیر ارادی , دریافت می کرد و انتقال میداد. بسیاری از این پیام ها فاقد انسجام و معنا بودند اما بعضی از آنها معانی خاصی را در بر داشتند. مانینگ بعدها به سوی نقاشی غیرارادی تمایل یافت. او در این فرایند تصاویری به سبک کاری نقاشان مشهور همچون پیکاسو داوینچی و ماتیس بر روی کاغذ و به صورت غیر ارادی , رسم می کرد.

بقیه در ادامه مطلب ...
 
ادامه مطلب ...

نفرین شده ترین شهر اروپا




جادوگری، چشم شیطانی و کودکانی با دو قلب و سه شش همگی با نام این شهر گره خورده‌اند
این شهر آن‌قدر بدنام است که ایتالیایی‌ها مایل نیستند حتی اسم آن را به زبان بیاورند.
 
به گزارش دیلی‌میل، نوزادانی که با دو قلب و سه شش به دنیا می‌آیند، زمین‌لرزه‌های ناگهانی و تصادفات رانندگی بی‌دلیل در میان خرابه‌های شبح‌زده باعث شده تا برخی بگویند این شهر ایتالیایی «ملعون‌ترین شهر اروپا» است.
 
ایتالیایی‌ها نام این شهر کوچک را به زبان نمی‌آورند. اگر هم با سرعت غیرمجاز در جاده‌های «کلوبرارو» رانندگی کنید، پلیس از ترس نفرین شدن شما را جریمه نخواهد کرد. البته نکته جالب کلوبرارو این است که بدنامی این شهر اصلا به صنعت گردشگری منطقه آسیب نزده است. حتی برای جذب گردشگر، هر تابستان جشنواره «بدشانسی به جادو تبدیل می‌شود» در این منطقه برگزار می‌شود تا گردشگران با تاریخ این شهر کوچک آشنا شوند.



بقیه در ادامه مطلب ...

 

  ادامه مطلب ...

Ridges – اوهایو، آمریکا





تا پیش از اینکه نام Ridges روی این مکان گذاشته شود، به بیمارستان روانی اوهایو شهرت داشته که از سال ۱۸۷۴ تا ۱۹۹۳ میلادی فعال بوده است.در حال حاضر به منطقه ای در نزدیکی های دانشگاه اوهایو تعلق دارد. این بیمارستان برای جراحی «لب برداری»  (جراحی مغز) شهرت داشته است. در حال حاضر، این ساختمان به عنوان سیزدهمین مکان مشهور دنیا که توسط ارواح تسخیر شده است شناخته می شود.

بقیه در ادامه مطلب ...
 
ادامه مطلب ...

داستان ترسناک [عروسک]



وقتی وارد مغازه که شدم متوجه رفتار عجیب آن مرد شدم,نمیدونم چرا در میان این همه مغازه ی عروسک فروشی لوکس او عروسک های قدیمی و کهنه می فروخت,عروسک ها کهنه و فرسوده تر از آن بودند که مشتری داشته باشند اما شاید گهگاهی عروسکی کهنه توجه کودکی را جلب میکرد و کودک را وادار به خریدن آن میکرد.مرد در حالی که دستانش را با یک پارچه تمیز میکرد و چیزی را میان دندانهایش میجوید گفت:چه میخواهی؟کدام عروسک را بیاورم؟من پاسخ دادم نه نه من چیزی نمیخواهم...این عروسکها خیلی کثیف و قدیمی هستند...چرا شما این عروسکها را میفروشید؟مرد که به شدت عصبانی شده بود فریاد زد از مغازه ی من برو بیرون...من که دست پاچه شدم بودم ادامه دادم ببخشید ببخشید قصد جسارت نداشتم فقط برایم سوال شده بود...

سپس نا خداگاه دستم را به طرف عروسکی اشاره کردم و با لبخند گفتم:این عروسک را میخواهم خیلی بامزه است مرد که متوجه حس کنجکاوی من شده بود گفت:این عروسک فروشی نیست حالا برو بیرون.

و من هم با کوله باری از سوال های بی پاسخ به از مغازه خارج شدم.

اسم من هانا است و بیست و یک سال سن دارم,دو هفته ای میشود که به منزل جدیدمان اسباب کشی کرده ایم و از وقتی وارد این محله شده ایم این مغازه ی عروسک فروشی برای من تبدیل به یک معما شده است,حس کنجکاوی من نسبت به این مرد و مغازه اش هر روز بیشتر و بیشتر میشود,چرا یکی در سال2015 باید یک همچین مغازه ای داشته باشد؟به نظر اینقدر محتاج نمیرسد که بخواهد با پول اندکی که شاید چند ماهی یک بار با فروختن یک عروسک بدست می آورد امرار معاش خود را بگذراند,حتی اگر اینقدر هم محتاج بود باید یک شغل دیگر برای خود دست و پا میکرد,چون پولی که از فروختن این عروسک ها حاصل میشود برای مخارج یک روز هم کافی نیست.اصلا چرا این نباید یک سوال برای بقیه اهالی این محله باشد؟؟شاید بقیه آنقدر غرق در زندگی خودشان هستند که جایی برای فکر کردن به اینجور مسائل ندارند.

چند روزی از آن ماجرا گذشت و این مسئله زمانی برای من تبدیل به یک معضل شد که خواب عجیبی دیدم...

مرد غرق در صحبت با یکی از عروسک ها بود. اشک از چشمان عروسک جاری میشد,موهایی سفید و آشفته و صورتی چروکیده داشت,پیراهنی بلند بر تن داشت به طوری که تا روی پاهایش را پوشانده بود,ناگهان مرد چاقویی را در شکم عروسک فرو کرد و عروسک غرق در خون شد,بقیه ی عروسکها گویی تماشا گر بوند,بعضی ها چهره ای غمگین و بعضی ها لبخندی شیطانی بر لب داشتند,عروسکی که مرده بود دوباره جان گرفت و با اه و ناله از سر جایش بلند شدون...ناگهان من از خواب بیدار شدم و همه چیز محو شد.

از آن شب به بعد دیگر خواب به چشمان من نیامد,افکار عجیبی به سرم میزد,خیلی سعی میکردم که این افکار را از ذهن خود بیرون کنم و بیخیال آن خواب شوم,اما دست خودم نبود چند لحظه بعد دوباره فکرم مشغول میشد...

ادامه دارد

بان شی




بان شی یک روح است و چهره ای زنانه دارد بنابر افسانه ایرلندی بان شی معمولا به قیاف زنی است که آهنگ مرگ میخواند و در درگاه خانه  کسی که کسی از اعضا آن میخواهد بمیرد می ایستد و ناله سر میدهد .اما بدبختی در اینست کسی که قرار است بمیرد هرگز صدای ناله ی پیرزن را نمیشنود.


بقیه در ادامه مطلب ...

  ادامه مطلب ...

زندان فریمانتل




زوزه باد از لای درز دیوارها و پنجره‌ها، اینجا را وحشتناک‌تر کرده است. گروهی از گردشگران که به این موزه زندان آمده‌اند، وحشتزده در تاریکی قدم بر میدارند. تنها روشنایی راهروهای نمور و تاریک نور شمعی است که افراد به دست دارند. نفس‌های آنها از ترس به شماره افتاده و رقص شعله شمع به خوبی گواه این مطلب است. اینجا اگرچه زمانی زندانی‌ها به بدترین شکل ممکن شکنجه و نگهداری می‌شدند اما حالا تبدیل به زندانی برای ارواح سرگردان شده است. دیدنی‌های این زندان مخوف و اتفاق‌هایی که در آن افتاده، فریمانتل را به یکی از مقاصد گردشگری در جهان تبدیل کرده است.
با وجود اینکه راهروها خالی است و در سلول‌های این زندان دیگر هیچ زندانیای محصور نیست اما هنوز هم این ساختمان کهنه و قدیمی، محیطی خفقان‌آور و آزاردهنده دارد و همچنان دیوارهای این زندان، نشان مرگ را در خود حفظ کرده است. آنهایی که به زندان فریمانتل در غرب استرالیا سفر کرده‌اند بر این باورند که در این مکان مخوف، ارواح سرگردان پرسه می‌زنند و به این خاطر زندان یکی از وحشتناک‌ترین و رعب‌آورترین مکان‌های توریستی برای گردشگران جهان به شمار می‌رود.
تقریبا به مدت 150 سال، زندان فریمانتل جایی برای شکنجه و عذاب بود. اینجا خانه همه قاتل‌ها، متجاوزان، سارقان و دیگر خلافکاران خطرناکی بود که بارها و بارها از راه‌پله‌های این زندان بالا و پایین رفته‌اند و در آن قدم زده‌اند و حتی فریمانتل برای بعضی از زندانی‌ها آخرین نقطه جهان بود که در آن زندگی کردند.
از آنجا که همیشه در زندان‌ها ممکن است زندانیان دست به اعتصاب و شورش بزنند در زندان فریمانتل همیشه خشونت حکمفرما بود و همیشه زندانیان در طبقه اول این ساختمان قرنطینه می‌شدند و برای همین است که بسیاری معتقدند در سلول‌های قفل شده این زندان، ارواح سرگردان پرسه می‌زنند.

بقیه در ادامه مطلب ...
 
ادامه مطلب ...

محوطه مری کینگ- اسکاتلند



از سالها پیش، محوطه زیرزمینی مری کینگ در شهر قدیمی ادینبورگ اسکاتلند به عنوان یکی از اسرارآمیزترین و ترسناکترین مکانها شناخته میشود؛ منطقهای که هیچ گردشگری به تنهایی جرأت حضور در آن را ندارد. از سال ۱۶۴۵ زندگی در این محوطه زیرزمینی، برای همیشه از بین رفت.


بقیه در ادامه مطلب ...


  ادامه مطلب ...

آموزش برون فکنی ( خارج کردن روح از بدن ) به روش های مختلف




این کار مانند این است که بخواهید دوچرخه سواری یاد بگیرید.اوائل هر چه برای دوچرخه سواری تلاش می کنید تعادل خود را از دست می دهید و می افتید وبارها و بارها شکست می خورید و ممکن است روزهای زیادی را تلاش کنید ولی موفق نشوید ولی یک روز طی تمرین یکدفعه متوجه می شوید که می توانید تعادل خود را حفظ کنید و دوچرخه سواری کنید.و دلیل اینکه چرا توانستید را هم هیچ وقت نمی دانید.اگر یک بار بتوانید تعادل خود را روی دوچرخه حفظ کنید،از آن به بعد همیشه می توانید دوچرخه سواری کنید زیرا دیگر این توانایی را کسب کرده اید.

تکنیک برونفکنی  1

روش ساعت زنگ دار  و تلقین به خود


شما در این روش به یک ساعت زنگ دار یا گوشی همراه نیاز دارید.ساعت را طوری تنظیم کنید که دوساعت زود تر از زمانی که همیشه بیدار می شوید زنگ بزند.وقتی ساعت زنگ زد باید هنوز آنقدر خسته باشید که دوباره فوراً خوابتان ببرد.

به محض اینکه با زنگ ساعت بیدار شدید و قبل از اینکه دوباره بخوابید به خودتان بگویید ( وقتی که خوابم برد برونفکنی خواهم کرد) و سعی کنید این حالت را تجسم کنید.این تلقین و تجسم را چندین بار در ذهن خود تکرار کنید تا اینکه خوابتان ببرد.

ممکن است به محض به خواب رفتن متوجه شوید که برونفکنی کرده اید.

روش دیگر این است که ساعت را تنظیم کنید و قبل از خواب بارها وبارها به خود تلقین کنید که (با شنیدن زنگ ساعت برونفکنی خواهم کرد ) و با هربار تلقین این حالت را تجسم کنید.

هرچه تلقین و تجسم قوی تر و بیشتر باشد احتمال موفقیت بیشتر است.


بقیه در ادامه مطلب ...
 
ادامه مطلب ...