ماثمن




داستان ازونجا شروع شد که در 15 نوامبر 1966 دو زوج جوان،راجر اسکاربری و لیندا به همراه استیو و مری از ساکنان Point Pleasant وست ویرجینیا که درهنگام در سفری برون شهری از کنار کارخانه ی متروکه ی TNT مربوطبه دوران جنگ جهانی دوم میگذشتند،در کنار ژنراتور نزدیک در ورودی کارخانه متوجه دو نور سرخ رنگ میشوند.

نورها که غیر طبیعی به نظر میرسیده توجه آنان را جلب میکند و هنگامی که از سر کنجکاوی ماشین رو نگه میدارند،متوجه میشوند که این نورها متعلق به چشمان حیوانی انسان مانند ولی عظیم جثه(حدوداً 2 متری) است ،که بال هایی در پشت خود دارد.

شاهدان عینی که به شدت وحشت زده شده بودند بعد از حرکت دوباره و فرار به سمت مسیر 62 با سرعت زیاد،متوجه شدند که آن موجود نیز همسان با سرعت ماشین(چیزی نزدیک به 160 کیلومتر در ساعت) در تعقیب ماشین است.

بقیه در ادامه مطلب ...
  


آنها در هنگام فرار به سمت جاده،ملاقاتی دوباره با آن موجود درحالی که کنار جاده استاده بود داشتند.آنها سرانجام خود رابه میسون کانتی رساندند تا ماجرا را برای معاون کلانتر،Millard Halstead تعریف کنند.

وی بعد ها گفت:"من آن بچه ها در تمام طول مدت زندگیشان میشناختم و آنها تا به حال دچار مشکلی نبودند و آن شب واقعاً وحشت زده بودند.من حرفهای آنها را جدی گرفتم."

وی سپس به دنبال ماشین آنها به سمت کارخانه رفت تا اوضاع را بررسی کند،ولی اثری از آن موجود نبود.

بنا به کتاب حیوانات غریبه،اثرJanet و Colin Bord ،در اواخر آن شب آن موجود چندین بار در اطراف خانه ی راجر اسکار بری دیده شد.

شب بعد،یعنی در 16 نوامبر،عده ای از مردان به طور مسلح در جستجوی نشانه ای از آن موجود عجیب به اطراف کارخانه ی TNT رفتند.درست در همان شب،آقا و خانم Raymond Wamsley به همراه خانم Marcella Bennett و بچه ی نوزادش،تینا،سوار بر اتوموبیل در راه دیدار آقا و خانم Ralph Thomas از دوستانشان بودند که در انبار های گنبدی شکل متروکه ی نزدیک کارخانه سکونت داشتند.

در هنگام بازگشت،وقتی که میخواستند به سمت اتوموبیلشان برگردند،متوجه حضور موجودی در پشت اتوموبیلشان شدند،خانم بنت بعد ها گفت:"به نظر میرسید که آن روی زمین دراز کشیده بود و به آرامی در حال بلند شدن از روی زمین بود.بزرگ و خاکستری،با چشمان قرمز درخشان."

هنگامی که آقای Wamsley باپلیس تماس گرفت،موجود به سمت ایوان رفت و از پشت پنجره به آنها خیره شده بود.

در 24 نوامبر چهار نفر آن موجود رو در حال پرواز بر فراز کارخانه گزارش کردند.

در صبح 25 نوامبر،Thomas Ury که در حال رانندگی در مسیر 62 درست در شمال کارخانه بود،گزارش کرد که آن موجود را در حالی که درون مزرعه ای ایستاده بوده مشاهده کرده.وی اعلام کرد که دیده آن موجود بالهایش را باز کرد و سپس پروازکرد و از نظر ناپدید شد.وی سپس سریعاً به  سمت دفتر کلانتر Point Pleasant حرکت کرد و موضوع را گزارش کرد.

مرد شاپرکی به مراتب طی سالهای 1966 و 1967 توسط مردمی که در آن منطقه کاملاً قابل اعتماد و شناخته شده بودند روئیت شد.

مرد شاپرکی،(موجود عجیب)،در 11 ژانویه ی 1967 در حالی که بروی پل سیلور معلق بود دیده شد.وی چندین بار دیگر در طی همان سال،در همان نقطه دیده شد.

همان پلی که در 15 دسامبر 1967 فرو ریخت و 46 کشته بر جای گذاشت.پل سیلور  به علت رنگ آلومینیومی آن به این اسم شهرت پیدا کرده بود.

بعد از حادثه ی تراژدیک ریزش پل سیلور،مرد شاپرکی دیگر دیده نشد.به همین دلیل باعث شد شایعه هایی پخش شود مبنی بر اینکه مرد شاپرکی در تمام آن مدت و با پرواز بر فراز پل قصد داشته به مردم منطقه راجع به حادثه ای که در پیش است اخطار دهد.



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد