![](http://www.khorasannews.com/NewsImage.aspx?id=80293&filename=J164-13-01.jpg)
هر روز به هنگام غروب آفتاب، وقتی آخرین قایق توریستی، مسافران خود را از این پایگاه دورافتاده و بادگیر میبرد، یک نفر تنها در جزیره جا میماند. او نگهبان شب آلکاتراز است. «گریگوری جانسون» در زیر نور چراغ قوه خود جای جای این زندان دلگیر که زمانی محل نگهداری بدذاتترین جنایتکاران و قاتلین بوده است را درمینوردد. او در حالی که نور را به سوی در نیمه باز سلول انفرادی میاندازد میگوید: «هی آن صدای چیه؟» مکثی میکند و شانههایش را در برابر یکی دیگر از اسرای آلکاتراز بالا میاندازد و زیرلب میگوید: «مرد فکرش را هم نکن که یک شب بدون اسلحه بیرون بیایی.» تا هنگام سپیدهدم که اولین قایق توریستی به جزیره میآید، مرد در «جزیره شیطانی» آمریکا با توهمات و ترسهای خود دست و پنجه نرم میکند. سالها پیش آلکاتراز آخرین ایستگاه زندگی 1576 قاتل و جنایتکار و معروفترین کلاهبرداران آمریکا بود. این پایگاه که به «صخره» معروف بود به خاطر سلولهای تنگ و تاریک و دیسیپلین سختش معروف بود. بعد از اینکه در سال 1963 این زندان بسته شد، باز هم آلکاتراز مامن زندانیان بیچاره خود ماند. مردانی که زمانی در آن جا به زنجیر کشیده شده بودند. با اینکه دیگر هیچ زندانیای در آن نیست ولی هنوز هم حس غریبی در آن موج میزند. حسی توام با دلهره و وحشت. طوری که هیچگاه به ویژه در هنگام شب انسان در آن جزیره احساس آرامش نمیکند. بعضیها معتقدند این احساس غریب به خاطر وجود ارواح کسانی است که در آن زندان مردهاند. آیا این حرف صحت دارد؟
نظر شما چیست ؟