ترسناک‌ ترین خانه‌ ها [بخش دوم]


پنسیلوانیا؛ خانه عروسک‌های ترسناک 



عمارت "خانه عروسکی" یک عمارت متروکه و ترسناک بود که تنها عروسک ها و اره ها و ابزار دیگر فلزی در آن یافت می‌شد.

بقیه در ادامه مطلب ...

 
ادامه مطلب ...

سارا وینچستر [کاخ ارواح]

داستان واقعی زندگی ترسناک این زن با ارواح!   کاخ وینچستر(Winchester House)، یکی از مشهورترین کاخهای کالیفرنیاست که توسط سارا وینچستر بیوه یکی از اشراف زادگان آمریکا، بنام ویلیام وینچستر ساخته شده است و اما رموز جالبی در مورد کاخ وجود دارد که باعث شده شهرت این عمارت بیش از یک بنای تاریخی باشد!



بقیه در ادامه مطلب ...

 
ادامه مطلب ...

روح مترسک



در کشور آمریکا افسانه های ترسناکه زیادی وجود دارد که هیچوقت راست یا دروغ بودن ان مشخص نشده است
افسانه روح مترسک یکی از انهاست
طبق اسناد موجود و گفته اهالی منطقه در مزرعه ای دور افتاده دو برادر و با پدر خود زندگی میکردند ...

بقیه در ادامه مطلب ...

 
ادامه مطلب ...

ترسناک‌ ترین خانه‌ ها [بخش اول]


اوهایو؛ خانه رعب‌آور 


این خانه ی متروکه در شرق کلیولند جایی است که قاتل زنجیره ای، «آنتونی سُوِل»، جسد قربانی هایش را مخفی می کرد. اکنون خانه به وسیله اهالی محل خراب شده اما کسانی که از خیابان رد می شوند، از اینکه از پیاده رو جلو محل خانه رد شوند، امتناع می ورزند چون مدعی هستند که صداهایی از درون خانه به گوش می رسد. 

بقیه در ادامه مطلب ...

 
ادامه مطلب ...

"غلیاوون " موجود افسانه ای گیلان !

" غلیاوون " درباورهای محلی مردم گیلان کیست ؟



غول جنگل است که به گفته اهالی گیلانی در جنگلهای تالش زندگی میکند.
حدود 4 متر قد دارد ، برای عبور از عرض جاده کافیست یک پایش را این طرف و پای دیگر را آن طرف جاده بگذارد در غارها و مکانهای بی عبور زندگی میکند. تمام حیوانهای جنگل و پریان از او میترسند. قادر است سنگها و چوبهای بسیار را به راحتی جابجا کند و برای خود خانه ای عجیب بسازد ولی عمدتا گفته میشود آسیبی به آدمها وارد نمیکند. در مثلهای تالش به افرادی که چند ماه به آرایشگاه نروند و خودشان را اصلاح نکنند گاهی غلیاوون گفته میشود.

قبرستان جن‌ها در ایران!

قبرستانی خاموش و مرموز در جنوب شرقی ترین نقطه ایران، استان سیستان و بلوچستان، شهر چابهار، روستای تیس. روستایی باستانی با قدمتی حداقل ۲۳۰۰ ساله که در آن اعتقادات و باورهای مردم بلوچ با راز آمیزی و سکوت ژرفناک طبیعت آن و آثار باستانی بر جای مانده پیوند خورده است و گورستان جن که بلوچ ها به آن «جن سنط» می‌گویند یکی از این رازهاست.



بقیه در ادامه مطلب ...

 
ادامه مطلب ...

جک قاتل (Jack the Ripper)



در اواخر سال ۱۸۸۸ لندن یکی از بدترین و ترسناک ترین روزهای خود را سپری میکرد! قاتلی که خود را Jack The Ripper مینامید شروع به کشتن زن ها در لندن کرد! البته طیف خاصی از زنان و کشتن آنها به شکل خاص! تمامی قربانیان این قاتل زنان فاحشه بودند و قاتل گلوی آنها را بریده و بدن آن ها را مانند تشریح بدن، باز میکرد!

در بسیاری مواقع پلیس دقیقا بعد از پاره شدن بدن قربانی به محل میرسید ولی نمی توانست چیزی پیدا کند! حتی امروزه و با پیشرفته ترین دستگاه های شناسایی پلیس هم این قاتل شناسایی نشد. این قاتل ناشناس موضوع جالبی برای فیلم و کتاب شد، به طوری که بیشتر از ۱۰۰ کتاب مختلف در مورد او نوشتند. تصویری هم که میبینید، نامه ای است که شخصی که خود را قاتل معرفی کرده به یک روزنامه ارسال کرده.

افسانه ی دزدان دریایی معروف به سکه های خونین [Bloody Coins]



دزدان دریایی درباره ی این افسانه بسیار بحث می کردند و دوست داشتن پرده از راز های این افسانه بردارند.
افسانه از این قرار است:
حتما شما کاپیتان ریش سیاه رو میشناسید (Black Bear). قطا فکر می کنید که او ریشی بلند - صورتی چروکیده و ژشت داشته بود و داستانی بیش نیست اما در اشتباه هستید!

بقیه در ادامه مطلب ...

 
ادامه مطلب ...

جاده اسرارآمیز مرگ



داستان جاده اسرارآمیز مرگ چیست؟ چرا اتفاقات مرموز بی شمار در آن جاده روی داده؟
 
در پنانگ مالزی،جاده ای معروف و در عین حال انگشت نما و بد نام موسوم به جاده ی «تمپه» وجود دارد. سالها سال قبل آن جاده ساخته شد تا دسترسی به دریاچه پشت سد میسر گردد. در کیلومتر ۷/۱ جاده،تپه ای وجود دارد که به دو حومه متصل می شود.راه ورودی دریاچه پشت سد، در جایی در میان جاده ای کم عرض و باریک و پیچ در پیچ قرار دارد.

بقیه در ادامه مطلب ...

 
ادامه مطلب ...

راز عجیب یک قتل

یکی از ماجراهای عجیب کارآگاهی و پلیسی در سال 1888 در یکی از سواحل فرانسه اتفاق افتاد.ماجرا از روزی شروع شد که تاجری به نام آندره مونه به همراه همسرش وارد شهرک ساحلی سن آندرز میشوند تا تعطیلات را سپری کنند.
مونه در اواخر شب از هتل خارج میشود ولی هرگز برنمیگردد.صبح روز بعد پسرکی جنازه ی او را در حالی که گلوله ای به سینه دارد در ساحل پیدا میکند و ماجرا را به پلیس اطلاع میدهد.
پلیس فرانسه کارآگاه روبرت لی درو را برای تحقیق میفرستد.
لی درو یکی از کارآگاهان جوان و در عین حال موفق نیروی پلیس بود. افسران مافوق او را در پیدا کردن سرنخ ها فوق العاده میدانستند.
لی درو ساعت ها در صحنه ی جرم میماند و وجب به وجب آن را بررسی میکرد و تام تا تمام سرنخ ها را با دقت بررسی نمیکرد خوابش نمیبرد.
اما در این مورد کارآگاه استثنایی موفق به پیدا کردن سرنخی نشد.
مرد مقتول دشمن شناخته شده ای نداشت و از او سرقت نشده بود.
تنها وارثش زنش بود که او هم تمام شب را در سرسرا منتظر همسرش بود.
لی درو از حل ای ماجرا در مانده بود. دوباره یه صحنه برگشت و وجب به وجب شن ها را گشت.
ناگهان جای پایی را پیدا کرد که با مشخص شدن هویت قاتل بدنش لرزید.
او مرد گناهکار را خوب میشناخت؛ سر انجام لی درو راز قتل را فاش کرد
قاتل خود او بود و جای پا مربوط به شخصی بود که انگشت پای چپ نداشت. او در کودکی انگشت پای خود را از دست داده بود و کابوس هایی که در آنها خود را یک قاتل میدید اکنون به واقعیت پیوسته بود.
پزشکان اعلام کردند که درو دچار بیماری ای ایست که در آن شخص طی شب خطناک میشود و در طول روز کاملا عاقل است.
درو از مجازات اعدام نجات پیدا کرد ولی محکوم به حبس ابد شد با این تفاوت که روز ها آزاد بود اما شب ها از غروب خورشید تا طلوع خورشید باید در زندان میماند.
این کارآگاه 51 سال این حبس عجیب را تحمل کرد و سر انجام در سلولش در گذشت.